1شدید باشد!/
محبتهای کم نه ما را سیراب میکند، نه دیگران را بیدار میکند/
محبتهای کم نه جاذبهای برای ادامه راههای سخت در ما ایجاد میکند و نه
دیگران را به دین جذب میکند/ چرا خدا کاری کرده که بیشتر داستانها عشقی
باشد؟/ مردم عالم ترانههای عاشقانه گوش میکنند، پس مردم عالم آمادهاند
به خدا برسند!/ متأسفانه نتوانستیم این را جا
بیندازیم که دین محبت را افزایش میدهد/ ما اگر دیندار هستیم و اگر راست
میگوییم، باید همهی مردم عالم ما را اینگونه بشناسند و بگویند:
«عاشقترین ملت» فرهنگ اینها سرشار از محبت است؛ دین با اینها چه کرده
است؟
یکی از ویژگیهای محبت
خوب این است که شدید باشد. محبتهای کم نه ما را سیراب میکند، نه دیگران
را بیدار میکند؛ و نه جاذبهای برای ادامه راههای سخت در ما ایجاد میکند
و نه واقعاً دیگران را نسبت به دین جذب خواهد کرد. محبت کم اصلاً حرفش را
نزن. شاید مقدمهای باشد برای رسیدن به محبت بیشتر ولی گاهی هم ضرر دارد.
اگر یک محبت آتشینی در
قلب انسان باشد چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟ چه قدر این محبت، وجود انسان را
گرم میکند حتی میتواند بیماریهای جسمی انسان را علاج کند چه برسد به
بیماریهای روحی. اخلاق آدم بامحبت عوض میشود.
مردم اهل گوش دادن ترانههای عاشقانه و دیدن فیلمهای عاشقانه هستند. این یک علامت است که نیاز شدید انسان را به محبت نشان میدهد.
البته دشمنان بشریت از آن
سوءاستفاده کردهاند و مردم را با موضوع محبت و روابط عاشقانه استعمار
میکنند و به ابتذال میکشند ولی این دلیل بر این نمیشود که محبت چیز بدی
است، اتفاقاً قدرت محبت را نشان میدهد.
پایگاه روانی و انسانی
ارتباط باخدا همین موضوع محبت است، اگر کسی از محبت درکی دارد، بعداً
میشود از بقیهاش با او صحبت کرد، مردم عالم همه ترانههای عاشقانه گوش
میکنند، پس مردم عالم همه آمادهاند به خدا برسند.
مردم دنبال داستانهای
عشقی هستند و اصلاً ربطی هم به او ندارد، کسی عاشق کسی شده، میخواهد ببیند
به او میرسد یا نه؟ حتی عشق بین زن و مرد نیست، مادری دنبال بچهاش
میگردد، پدری دنبال بچهاش میگردد.
چرا بیشتر داستانها عشقی
است؟ خدا این کار را کرده است تا محبت بین مردم مهم باشد و بتواند با یک
زبانی با آنها حرف بزند. محبت زبان ارتباط ما با حقایق عالم است.
منتها ما متأسفانه
نتوانستیم این را جا بیندازیم و بگوییم دین محبت را افزایش میدهد. در دین
عاشقانهترین اتفاقات رخ میدهد نتوانستیم این را توضیح بدهیم. بعضیها که
از نزدیک با شهدا ارتباط برقرار کردند، یکچیزهای را فهمیدند و لمس میکنند.
ما اگر دیندار هستیم و
اگر راست میگوییم، باید همهی مردم عالم ما را اینگونه بشناسند و بگویند:
«عاشقترین ملت» فرهنگ اینها سرشار از محبت است؛ دین با اینها چه کرده
است؟
محبت کی شدید میشود؟ وقتی که چیزی یا کسی را بیشتر از خودت دوست داشته باشی. آنگاه خودت را فدای او میکنی. پیامبر فرمود:«فرد مومن نمی شود مگر اینکه اولیای خدا را بیشتر از خودش دوست داشته باشد؛ لَا یُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّى أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ»(امالی صدوق، ص334) ایمانِ برآمده از محبت شدید تو را از خودخواهی در میآورد.
البته ما در ادبیات دینی
چیزی به نام آدم خودخواه نداریم، قرآن می فرماید تو عبد آفریده شدهای، یا
عبد خدا هستی یا عبد ابلیسی یا عبد طاغوت، تو برای خودت نیستی.
خدا تو را عاشق افریده،
خدا تو را عبد آفریده، یعنی کسی که می خواهد خودش را فدا کند حالا اگر خودت
را فدای خدا نمیکنی بگو ببینم داری فدای چه کسی می شوی؟ انسان، عاشق و
عبد آفریده شده است، عاشق و عبد هم فدای معشوق و معبودش میشود، حالا بگو
معشوقت کیست؟ خودت نمیتوانی باشی، یا فدای خدا یا فدای ابلیس و طاغوت.
تو نمی توانی عاشق نباشی،
برای خودت باشی. تو بالاخره برای کسی هستی؟ بگو ببینم الان برای که هستی؟
انبیاء نیامدهاند ما را از خودخواهی در بیاورند بلکه آمدهاند تا ما را،
از اینکه برای دیگران باشیم در بیاورند و ما را برای خدا و فقط برای خدا
قرار دهند.(امیرالمومنین: أَمَّا بَعْدُ
فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ
لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ ...مِنْ وَلَایَةِ عِبَادِهِ إِلَى
وَلَایَتِهِ...(کافی، ج8، ص386)) وقتی برای خدا باشیم به نفع خودمان
هم خواهد بود. وقتی برای غیر خدا باشیم به ضررمان خواهد بود. اگر خدا را
فراموش کردی خودت را هم فراموش خواهی کرد «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم»(حشر،19)
چگونه میتوانی خودخواه
باشی؟ کمی به خودت نگاه کن ببین فدای چه کسی می شوی؟ حد وسط هم ندارد، نه
برای خدا باشی نه برای دیگران باشی، بلکه برای خودت باشی. این امکان ندارد!
حضرت امیر به کسانی که فکر میکردند برای خودشان کسی هستند(مثل معاویه) می فرمود: نه بابا تو برای شیطان هستی، خودت را نجات بده.(فَاتَّقِ اللَّهَ یَا مُعَاوِیَةُ فِی نَفْسِکَ وَ جَاذِبِ الشَّیْطَانَ قِیَادَک؛ اى معاویه، درباره خود از خدا پروا کن، و عنانت را از دست شیطان به در آر.(نهج البلاغه، نامه 32)
بعضی ها شازده هستند، فکر میکنند میتوانند وسط باشند، یعنی نه برای خدا باشند نه برای غیر خدا.
بله در روایت داریم برخی
بندۀ هوای نفسشان میشوند. این که خودخواهی حقیقی نیست. همین هوای نفس به
انسان ضرر میزند اصلا او دشمن است، خودی نیست. در مناجات میگوییم: خدایا
به خودم ظلم کردم، دشمنت مرا اسیر کرده، من میخواهم برگردم و بندۀ تو باشم.
عاشقی یک ضرورت هست. نه یک تعارف. عاشقی دِسر دین نیست، که بگویی «عاشق خدا شدن هم بد نیست، جالب است.»